توضیحات
کتاب کشتی پهلو گرفته دربارهی زندگی پررنج حضرت فاطمه زهرا
کشتی پهلو گرفته، پرفروشترین اثر سید مهدی شجاعی و همچنین پرتیراژترین کتاب ادبیات داستانی ایران (طبق آمار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بیش از ششصد هزار)، ضمن مروری بر نقاط عطف حیات حضرت فاطمه زهرا(س)، روایت مصائب زندگی ایشان از زبان اطرافیانشان و نیز شخص خودشان است. در واقع میتوان گفت این کتاب مرثیهای است منثور از زبان و دل صاحبان عزای فاطمی.
کتاب از ۱۴ فصل تشکیل یافته و راوی اول شخص در هر کدام از فصول، یکی از وابستگان حضرت فاطمه (س) هستند؛
- فصل اول حضرت رسول
- فصل دوم حضرت خدیجه (س)
- فصل سوم خود حضرت زهرا (س)
- فصل چهارم حضرت امیرالمؤمنین علی(ع)
- فصل پنجم امام حسن (ع)
- فصل ششم امام حسین (ع)
- فصل هفتم مجدداً حضرت زهرا (س)
- فصل هشتم حضرت زینب (س)
- فصل نهم فضّه
- فصل دهم حضرت ام کلثوم (س)
- فصل یازدهم اسماء
- فصل دوازدهم برای بار سوم حضرت فاطمه (س)
- فصل سیزدهم مجدداً حضرت امیر (ع)
- فصل چهارم از زبان آسمان
روایت می شود.
در این کتاب می خوانیم: روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریب تر! این چه دنیایی است که دختر رسول خدا را در خویش تاب نمی آورد؟
این چه روزگاری است که «راز آفرینش زن» را در خود تحمل نمیکند؟ این چه عالمی است که دردانه ی خدا را از خویش میراند؟ روزگار غریبی است دخترم. دنیا از آن غریب تر. آنجا جای تو نیست، دنیا هرگز جای تو نبوده است. بیا دخترم، بیا، تو از آغاز هم دنیایی نبودی. تو از بهشت آمده بودی، تو از بهشت آمده بودی …
در بخشی از کتاب کشتی پهلو گرفته میخوانیم
دخترم! شادی و شعفی که از این دیدار در دل مادرت پدید آمد، در چشمهایش درخششی آشکار میگرفت. افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود. طرفهای غروب جبرئیل، آن ملک نازنین خداوند، با طبقی در دست، آمد و کنارم نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت که افطار این آخرین روز دیدار را، محبوب_ جل و علا_ از بهشت برایت هدیه کرده است. در پی او میکائیل و اسرافیل هم آمدند_ خدا ارج و قربشان را افزون کند_ جبرئیل با ظرفی که از بهشت آورده بود، آب بر دستهایم میریخت، میکائیل شستوشویشان میداد و اسرافیل با حوله لطیفی که از بهشت همراهش کرده بودند، آب را از دستهایم میسترد. ببین دخترم!_جان پدرت به فدایت_ که همه مقدمات ولادت تو قدم به قدم از بهشت تکوین مییافت. این را هم باز بگویم که تو اولین کسی هستی که به بهشت وارد میشوی. تویی که بهشت را برای بهشتیان افتتاح میکنی. این را اکنون که تو مهیای خروج از این دنیای بیوفا میشوی نمیگویم این را اکنون که تو اسما را صدا میکنی که بیاید و رختهای مرگ را برایت مهیا کند نمیگویم… این را اکنون که تو وضوی وفات میگیری نمیگویم، همیشه گفتهام، در همه جا گفتهام که من از فاطمه بوی بهشت را میشنوم. یک بار عایشه گفت :چرا اینقدر فاطمه را میبویی؟ چرا اینقدر فاطمه را میبوسی؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره میگیری؟ گفتم :«خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه کوثر من است، من از فاطمه بوی بهشت میشنوم، فاطمه عین بهشت است، فاطمه جواز بهشت است، رضای من در گرو رضای فاطمه است، رضای خدا در گرو رضای فاطمه است، خشم فاطمه جهنم خداست و رضای فاطمه بهشت خدا.» فاطمه جان! خاطر تو را نه فقط بدین خاطر میخواهم که تو دختر منی، تو سیده زنان عالمیانی، تو برترین زن عالمی، خدا تو رو چنین برگزیده است و خدا به تو چنین عشق میورزد. این را من از خودم نمیگویم، کدام حرف را من از جانب خودم گفتهام؟ آن شب که به معراج رفته بودم، دیدم که بر در بهشت به زیباترین خط نوشته است: خدایی جز خدای بیهمتا نیست، محمد(ص) پیامبر خداست.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.